شعر حافظ

دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز

باشد که بازبینم دیدار آشنا را

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون

نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل

هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت

روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند

اشهی لنا و احلی من قبله العذارا

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد

دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

آیینه سکندر جام می است بنگر

تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا

خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند

ساقی بده بشارت رندان پارسا را

حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود

ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
اینم شعری زیبا از حافظ

پارسی‌جو و یوز

پارسی‌جو و یوز

دو جست‌و جو گر ایرانی بودن که توی این یه هفته‌ی قطعی نت، گه گاهی ازشون استفاده می‌کردم .

هر دوشون هم یکمی پیشرفت کردن توی یه هفته. مثلا پارسی جو میزدم ادبیات غنایی اون اوایل، می‌آورد : خیابان غنایی.

یوزم که اصلا گفتن ندارد. محض رضای خود یه چیز ساده نمیاره برام. 

خلاصه این‌که،

یه سریا مدام میگن اینا بهتر از گوگلن. آخه این دوتا که بند انگشت کوچیکه‌ش هم نمی‌شن. چه برسه به این که بتونن با گوگل رقابت کنن.

درسته که باید به خودمان اعتماد داشته باشیم و سعی کنیم چیزای بهتری بسازیم؛اما خداییش این یکی دیگه باید اول علمش رو گسترش بدیم بعد بریم سراغ ساختن که میزنی فواید خیار، فواید بادمجون نیاره.

والا از دیروز که من نت جهانیم به صورت۳g وصل شده،

گوگلم میاره، قشنگ رفتم تو فکر تفاوت این دوتا که چطور گوگلی که ایرانیا هم توش کار می کنن ان‌قدر پیشرفته‌ست و جستوجوگرامون ان‌قدر مسخره ن.

یعنی یه زمانی علوم جهان رو ایرانیا گسترش میدادن. حالا این چیزایی که میسازیم نصف چیزای خارجیم نیستن.

خلاصه اینکه،لطفا نظر نگذارید از پارسیجو و یوز استفاده نمایم که دلیل برای استفاده نکردن بسیار است.

از کوچه پس‌کوچه‌های تاریخ تا به الان

همیشه به تاریخ سرزمینم علاقه‌مند بود. از هخامنشیان میخوندم، از اشکانیان از ساسانیان و از بقیه ی سلسله های تاریخی ایران. 

من تاریخ کلی ای از هر سلسله‌ی ایران بلدم.نه با تاریخ مثل سال۳۳۴ ه.ق فلان پادشاه چکار کرد و این‌ها. من یه چیز مختصر از هر سلسله ی تاریخ میدونم و به همین هم می‌بالم که حد اقل اگه ترتیب سلسله‌های تاریخی ایرانو ازم بخوان به جای این که بگم اول اشکانیان بوده بعد مادها و بعد ساسانیان و بعد هخامنشیان و بعد اعراب و بعد از اعراب. میگم:

ـ ماد‌ها، هخامنشیان، سلوکیان، اشکانیان، ساسانیان، اعراب و حکومت‌های زیر سلطه‌ش و بعد هم غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان و .... .

تاریخ ایران، پر از پستی و بلندیه که در هر بخشیش که مطالعه کنی، قطعا لذت خواهی برد. تاریخ، همیشه لذت بخش است. برعکس تمام هم‌کلاسیام که از تاریخ متنفرن، من از خوندنش لذت میبرم و برای هرچیزی که میخونم ارزش قائلم و تا منبعش رو پیدا نکنم، باورش نمی‌کنم.

و همین باعث لذت بردن من از تاریخ سرزمینیه که گذشته‌ش بهتر از حالش بوده و فرهنگ غنیش هر روز و هروز از بین می‌ره. یک روز توسط دشمنانش، یک روز توسط مردمش و یک روز هم... .

و اما چند جمله ی قشنگ:

تاریخ زیباترین ، جذاب‌ترین و لذت‌بخش ترین چیزی است که انسان می‌تواند بخواند.

تاریخ، عبرتی‌ست برای آیندگانی که فکر گذشته و آینده‌ی خویش‌اند.

تاریخ، هویت سرزمین است و گرامی داشتنش بسیار جالب.

وب تاریخ نگاران( قبلا تو بلاگفا بود؛ الانو نمیدونم)

پاییز آمد و رفت

پاییز آمد و من چون انسانی منتظر به آن نگریستم 

پاییز آمد و الان هاست که برود

و من در حسرت برگ‌های زرد‌شده و خشک‌شده‌اش می‌مانم.

چه زیبا بود پاییز و من، چه نادان بودم که از آن استفاده نکردم.

انسان همین است.

در زمان فراوانی‌هایش، آن‌ها را نادیده می‌گیرد و در زمان کم بود ها

در حسرتشان می ماند.

خدا کند، سال دیگر که پاییز آمد، من مثل امسال، بی توجه بهش نمانم

خدا کند....

بی‌خوابی

به شدت خوابم میاد.

روی مبلم افتادم تبلت به  دست در حال نوشتنم. نت تازه وصل شده. برا همینم دلم نمی‌آد بخوابم.

بی‌حس، بی جون، خسته.

شما بگید چکار کنم؟